افسردگی (Depression) و اضطراب (Anxiety) دو اختلال رایج روانی هستند که اگرچه در بسیاری از موارد هم پوشانی دارند، اما از منظر بالینی، مکانیسمهای روان زیستی و شناختی متفاوتی در آنها فعال است.دانستن تفاوت افسردگی و اضطراب برای درمانگر حائز اهمیت فراوان است. زیرا پروتکل درمانی هر یک می تواند متفاوت باشد و مداخلات اشتباه یا ناقص به وخامت شرایط منجر خواهد شد. در طبقه بندی اختلالات روانی بر اساس DSM-5 ، این دو تحت عناوین جداگانه بررسی می شوند. در ادامه از سری مقالات مرکز مشاوره روانشناسی نیک سای به بررسی این تفاوت ها خواهیم پرداخت، با ما همراه باشید.
آنچه در این مطلب خواهید خواند
تفاوت افسردگی و اضطراب
پیش از آنکه تفاوت این دو عنوان مهم در مباحث روان را مطرح کنیم، ابتدا به تعریف هر مورد می پردازیم.
افسردگی، به ویژه در شکل اساسی آن ، با کاهش انرژی، بیانگیزگی، افکار منفی مداوم درباره خود، جهان و آینده همراه است. در نظریه شناختی بک، افسردگی با وجود «مثلث شناختی» تشخیص داده می شود که این مثلث شامل دید منفی به خود، جهان و آینده است. این دیدگاهها اغلب خودآیند و خارج از کنترل ارادی فرد هستند. از نظر روان پویشی، زیگموند فروید افسردگی را نتیجه درونی سازی خشم سرکوب شده علیه ابژهای ازدست رفته میدانست.
ابژه در روانکاوی به هر چیزی یا هر کسی گفته میشود که موضوع میل، عشق، تنفر، وابستگی یا هر نوع احساس قوی روانی ما قرار می گیرد. به باور او، افسردگی شکلی از سوگواری است که فرد، ابژهی ازدست رفته را با خود همانند سازی کرده و خشم را متوجه خودش می سازد. همین فرآیند باعث می شود خشم یا تنفر نسبت به ابژه از دست رفته، به سمت خود فرد برگردد و به شکل احساس گناه، بیارزشی یا خودسرزنشگری ظاهر شود.
مقالات پیشنهادی: درونگرایی چیست؟
اضطراب به عنوان حالتی روان فیزیولوژیک تعریف می شود که با انتظار تهدید یا فاجعه همراه است. اضطراب برخلاف ترس، بیشتر به آیندهی مبهم و غیرقابل پیشبینی مربوط می شود.
در مدل روان پویشی کلاسیک، اضطراب زمانی پدید میآید که میان «نهاد» (id)، که به دنبال ارضای فوری امیال غریزی است، و «فراخود» (superego)، که نمایانگر ارزشها، وجدان و هنجارهای درونیشده است، تعارضی به وجود میآید. «من» (ego) که مسئول میانجی گری بین این دو نیروی متضاد است، وقتی در این تعارض ناتوان شود و مکانیزم های دفاعی اش مؤثر عمل نکنند، این تنش به شکل اضطراب وارد سطح آگاهی می شود. شاید جالب باشه ولی هر زمان این مقاله رو مطالعه کردید، مقاله تفاوت افسردگی و غمگینی را نیز مطالعه نمائید.
7 فرق افسردگی و اضطراب که نمی دانید
در ادامه مقاله تفاوت افسردگی و اضطراب به بررسی هفت فرق مهم بین افسردگی و اظطراب پرداخته ایم که با مطالعه آن یقینا این دو اختلال برایتان ظاهری متفاوت خواهد داشت، با ما همراه باشید.
جهتگیری روانی
اضطراب بیشتر ناظر به آینده است و بر ترس از رویدادهای احتمالی تمرکز دارد؛ در حالی که افسردگی معمولاً به گذشته یا تجربههای حال معطوف است، با احساساتی نظیر حسرت، ناکامی یا از دست دادن.
ماهیت هیجانی
در اضطراب، احساس غالب نگرانی، دلشوره و تنش است. اما در افسردگی، غم، پوچی، بیلذتی و ناامیدی حضور پررنگتری دارند.
الگوی افکار
یکی از موارد مهم در تفاوت استرس و اضطراب و افسردگی آن است که افراد مضطرب معمولاً گرفتار افکار پرشتاب و فاجعه ساز نسبت به آیندهاند. در مقابل، افراد افسرده درگیر افکاری تکراری و کند درباره بیارزشی، گناه یا ناتوانی خود هستند.
نشانههای جسمانی
اضطراب با علائمی مانند تپش قلب، تعریق، لرزش و بیخوابی همراه است. افسردگی اغلب با احساس خستگی مفرط، کندی حرکتی، خواب زیاد یا کم خوابی، و تغییر در اشتها دیده می شود.
نسبت با انگیزش و عملکرد
فرد مضطرب ممکن است بیش فعال یا بیشازحد گوش به زنگ باشد، در حالی که فرد افسرده به طور چشمگیری دچار افت انگیزه و کاهش توانایی در انجام فعالیتها می شود.
دیدگاه روان پویشی
اضطراب حاصل کشمکش میان نیروهای نهاد، من و فراخود است، اما افسردگی ناشی از درون فکنی ابژه از دست رفته و تبدیل خشم به خود است.
درمان پذیری و جهت درمان
یکی از موارد اصلی تفاوت اضطراب و افسردگی در روش های درمان آن هاست. اضطراب اغلب با تکنیکهای شناختی رفتاری برای بازسازی افکار فاجعه ساز و افزایش تحمل پذیری نسبت به عدم قطعیت بهبود می یابد. افسردگی نیازمند مداخلات عمیق تر در زمینه بازسازی شناختی، فعال سازی رفتاری و کار با هیجانات سرکوب شده است.
نکته مهم آن است که بر اساس پژوهشهای اپیدمیولوژیک، بیش از ۵۰٪ افرادی که دچار یکی از این اختلالات هستند، علائم اختلال دیگر را نیز تجربه می کنند. این هم ابتلایی، ضرورت تشخیص دقیق و درمان هدفمند را دوچندان می کند.
نتیجه گیری
تفاوت افسردگی و اضطراب نه صرفاً یک تفاوت مفهومی، بلکه بازتابی از دو ساختار روانی متفاوت است که در سطوح شناختی، هیجانی، زیستی و رفتاری نیز قابل تفکیک اند. آشنایی با این تفاوتها برای درمانگران، خانوادهها و حتی خود فرد، گامی اساسی در مسیر درمان است. چنانچه ویلهلم رایش می گوید: «بدن روان را در خود حمل می کند؛ باید به صدای او گوش داد». شناخت نشانهها، درک سازوکار درونی و جستوجوی درمان، مسیر بازگشت به تعادل روانی خواهد بود.